۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

پدیده عبدالمالک نتیجه سیستم های اپارتایدی.


بگذریم از نحوه دستگیری واجه عبدالمالک و نقش سربازان نقاب دار امام زمان. بگذریم از این چقدر رژیم از این دستگیری کسب وجه می کند. بگذریم از اینکہ چقدر رژیم از این دستگیری معضل ها و چالش های کلان دیگر را روپوش می کند. بگذریم از این رژیم ادعا می کند با دستگیری واجه عبدالمالک همه چیز در بلوچستان درست و سر جای خود قرار خواهد گرفت.

پدیده عبدالملک را بایستی از زاویه تاریخی و مقاومت های ملی و مذهبی در بلوچستانی که با یورش ارتش نوین رضاخان و نهادینه کردن سیستم یک ملت، یک زبان، یک تاریخ، و یک فرهنگ بررسی کرد۔ ظاھر است کہ قیمت اینهمه یک کردن را بایستی ملت بلوچ، ترک، کرد، عرب اهوازی و ترکمن بپردازند۔

پدیده عبدالمالک تضادی است دیرینه و طبق تاریخ و اشعار بلوچی سخن از مغلوب شدن یک ملت حکایت دارد. پدیده عبدالمالک را بایستی از زاویه سیاست های آپارتایدی که همراه با نسل کشی بوده است جستجو کرد. پدیده عبدالمالک را بایستی از زاویه رابطه میان مالک و کرایه نشین، مالک و غلام یا ارباب و رعیت جستجو کرد.

در ایران کثرالمله کنونی چنین بر می آید ملل مرزی حالت و نقش کرایه نشین و ملت مرکز نشین حالت و نقش صاحب خانه دارا می باشند. در این صورت کرایه نشین بایستی همیشه مواظب رویه خود بوده و همیشه رویه خود را بر طبق اخلاق، خواست، منافع، فرهنگ، تاریخ، اقتصاد ملت مسلط تدوین کند. هر انگاه این ملت های مرز نشین از این محدودها تخطی کردند، دیگر کرایه نشین مطلوبی نیستند. بایستی سخت مجازات شوند. بایستی بیرون رانده شوند واز بین برده شوند. دست و پا های شان قعطع شوند. ولو اینکه جرم شان حق تدریس زبان مادری، اختیارات در محدوده جغرافیای ملی خود.

رابطه ملل مرزی و مرکز نشین رابطه ای است از سبک سیاق رابطه ارباب و رعیت، مالک و غلام. رابطه ملل مرزی و رژیم مرکز عین رابطه ای که به بلوچی چنین بیان می شود: روزی سرداری با یک دستیار داشت در شهر قدم می زد و چشمش به مردی افتاد که چهره اش برای سردار اشنا بود. سردار کنجکاو شده تا ببیند این چهره اشنا کی است. سردار به طرف ان می رود و با نزدیک شدن به ان متوجه می شود مرد مذکور یکی از غلامان او است. سردار از غلام جویا می شود که اینجاه چه کار کی کند. غلام جواب می دهد من اینجاه استخدام شده ام. سردار دوباره می پرسد چقدر حقوق بہ تو می دھند. غلام جواب می دهد صد تومان. سردار به غلام می گوید من بتو صدوپنجاه می دهم ولی بیا در خانه ما کار کن. فکر نکن رژیم به بلوچها پول بیشتر می دهد البته تحقیر و تبعیض بیشتر بله. ذکر از این مثال برای روشن سازی ایدولوژی سیستمی که پایه های ان بر برتری استوار است.

زمانیکه سردار و دستیارش محل را ترک می کردند دستیار به سردار گفت بنظر من شما کار بسیار احمقانه ای کردی که به غلام خودت این همه پول می دهید. سردار جواب داد اگر این کار را نمی کردم پس چطور سیستم ارباب و رعیتی را حفظ می کردیم. این غلام الگوی برای بقیه خواهد شد. قبل از اینکه الگو شود بایستی جلویش را گرفت.

اعتماد را بایستی از انها گرفت. اگر انها اعتماد بنفس پیدا کنند و به این نتیجه برسند که انها روی پای خود می توانند بایستند در این صورت خواهان حقوق برابر میشوند. این نوع ،، تج،، را باید در نطفه خفه کرد. قبل ار اینکه ظاهر و مطرح شوند و مارا به چالش بطلبند. گاه زمانی بایستی انها را با پول خرید. رشوه خوارشان کرد. گاه زمانی انها را با قهر از بین برد به بلوچی می گویند: چک چین یعنی نسل کشی. تا حتی المقدور انها را از نظر اقتصادی در فقر نگهداشت. فرهنگ، زبان، تاریخ و رسم رسومات شان از بین برد و مسخره کرد.

سردار درست می گفت که با انها بایسستی چنین برخورد می شد تا سیستم مالک و غلامی باقی بماند و هر کسی انها را به چالش بکشد بایستی با پول خرید یا از بین برد. تاریخ بلوچستان مملو از چنین حوادث است.

رژیم مرکز نشین از این بابت ناراحت نیست شوشتری را از دسب داده بلکه ھراس از چالش های است مرگ امثال شوشتری ها به همراه می اورند، همانا ضربه پذیری رژیم. همانا ضربه زدن به احساس ترین بدنه سیستم. زیر سوال بردن قدرت سیستمی که موجودیتش بر اریکه اهرم های فشار و شئونیسم استوار است. رژیم در جنگ هشت ساله با عراق صدها هزار نفر را به کام مرگ بر ولی بدون اینکه از خود کوچکترین نرمشی نشان بدهد. ولی زمانیکه متوجه شد ستو نهایی که رژیم بر ان استوار است در حال سست شدن هستند بلافاصله بقول خودشان جام زهر را نوشیدند و اتش بس را قبول کردند.

برای رژیم مرکز نشین این زیاد مهم نیست که چند از نیروهایش در بلوچستان کشته شوند بلکه وحشت از تج های دارد که در بلوچستان در حال رشد هستند و رژیم مرکز نشین را به چالش می طلبند. برایشان چندان فرقی ندارد که این تج ها قلم در دست دارند و در چارچوب قوانین خود رژیم مرکز نشین دست به فعالیت مدنی می زنند مثل گاندهی بلوچستان یعقوب مهر نهاد. یا جوانی ۲۲ ساله مثل عبدالمالک که در سنین ۲۲ سالگی کاسه صبرش چنان از تحقیر و تبعیض لبریز می شود که ایشان هیچ راهی به جز از پناه بردن بر پناهگهای تاریخی ملت بلوچ همانا کوه های سر به فلک کشیده بلوچستان.

این نوع از تج ها فعالینی هستند که در چارچوب مسائل مذهبی و ملی در سیاه چال های رژیم زیر شکنجه جان می دهند و رژیم اعدام شدن شان را اعلام می ولی بدون اینکه جسد شان به خوانواده شان تحویل داده بشوند. مولوی های که در تصادفات ساختگی کشته می شوند.

۔ولی دنیا شمه ای از اینها را خبر ندارد اگر دارد منافع اقتصادی ایجاب نمی کند که اینها را اذعان کند و بہ سمع عموم برسد. جای بسی تاسف است که اپوزیسیون متعلق به ملت فارس مثل حاکمان در تھران با این مسائل بہ یک شیوہ برخورد می کنند.

محمد زین الدینی از استهکلم

هیچ نظری موجود نیست: